نماد مظلوميت ايران(2)


 





 

شما از كساني بوده ايد كه در دادگاه لاهه حضور داشتيد. شنيدن جريان از زبان شما هم شنيدني است.
 

بله، من بودم و جريان تمام جلسات را ثبت كردم. در آذر سال 3 8، كنفرانس ساليانه سازمان O.P.C.W(سازمان منع سلاحهاي شيميايي) در هلند تشكيل شد. من و آقاي صالح پور اقدام به عنوان نمايندگان انجمن دفاع از حقوق مصدومين شيميايي سردشت در اين كنفرانس شركت كرديم. همان موقع خبر بازداشت فردي به نام فرانتس فون آن رايت كه دلال فروش سلاحهاي شيميايي به رژيم عراق بود، در رسانه هاي اين كشور منعكس شد. ما از اين فرصت استفاده كرديم و با همكاري انجمن چاك كه در زمينه كردهاي عراق و... فعاليت مي كند، در مقر پليس اينترپل حاضر شديم و در مورد بمباران شيميايي سردشت، گزارشي را تقديم كرديم. در تعقيب اين مسئله، يك هيئت شش نفره از دادگاه هلند به سردشت آمدند تا ابعاد فاجعه را از نزديك بررسي و گزارش مبسوطي تهيه كنند. از اين هيئت در محل پليس راه سردشت توسط جمعي از مردم، مقامات محلي و انجمن و مصدومين سردشت، استقبال شد. هيئت در بدو ورود از نمايشگاه عكس شهدا، قربانيان و اسنادي كه از اين فاجعه توسط انجمن مصدومين و با كمك شواري شهر سردشت در سالن شهرداري تشكيل شده بود، بازديد كرد. سپس از نقاطي در شهر كه مورد اصابت بمب شيميايي قرار گرفته بود، ديدن كردند، اين هيئت در ساختمان فرمانداري شهر و در سه گروه به تحقيق از شاهدان و مصدومين را آغاز كرد كه در نهايت از 13 تن از شاهدان از جمله چهار تن در مورد بمباران شيميايي روستاهاي آلوت و بيژوه بازجويي و شهادتنامه هاي لازم تنظيم و امضا شد. آقاي تيفن، سرپرست هيئت هلندي در جلسه اي كه با هيئت مديره مصدومين شيميايي داشت، اظهار كرد كه اصلي ترين موضوع دادگاه فرانتس فون آن رايت، بمباران شيميايي سردشت خواهد بود. او گفت آنچه كه در اين سفر ديده، براي محكوميت فاجعه سردشت كافي است. هيئت انجمن اعلام كرد كه اولين هدف انجمن در طرح اين شكايات، انتقامجويي و كسب غرامت نيست، بلكه تنبيه عاملين جنايت، مد نظر ماست تا ديگر اين فجايع در دنيا تكرار نشوند. اينجانب همراه با آقاي نيكبخت، وكيل مدافع مصدومين شيميايي، عثمان بن مزيد، دبيركميته حقوقي انجمن همراه با دو تن از مصدومين شيميايي ساكن در تهران، در معيت هيئت مذكور،در جلسه اي در مركز تحقيقات حقوقي دفتر رياست جمهوري حضور پيدا كرديم. در اين جلسه، آقاي تيفن، روند قضايي پرونده را توضيح داد و گفت كه قصد دارد به عنوان اولين اتهام، اتهام نسل كشي كردها را به خاطر بمباران شيميايي حلبچه، زيوار، گوك تپه و باديسان مطرح كند و اگر در اين امر موفق نشد، به عنوان ادعاي فرعي، اتهام جنايات جنگي را مطرح سازد.

آيا مسئله دخالت كشورهاي ديگر و دولتها و افراد مختلف آن مطرح شد؟
 

بله، آقاي تيفن گفت كه دادگاه محاكمه تاجر هلندي، يك دادگاه داخلي است و در آن صرفا به اتهامات اتباع هلندي رسيدگي مي شود. به هر حال اين دادگاه تشكيل شده و تاجر هلندي به 17 سال حبس محكوم شد. عرض من اين است. پيروزي در اين دادگاه، يك پيروزي و افتخار براي مردم سردشت و مردم ايران است. مي توان اين نقطه را مرحله آغاز طرح دعواهاي گوناگون در دادگاههاي بين المللي قرار داد و اميدوار به موفقيت هم بود. سئوال اين است كه چرا از چنين فرصت درخشاني در اين جهت استفاده نشده است ؟ سئوال ديگر اين است كه چرا مردم در جريان اين پيروزي قرار نگرفتند؟ آيا اگر انجمن با سماجت تمام پيگير نمي شد، دادگاه به اين صورت حكم مي داد؟

در مورد مراسم سالگرد چه نظري داريد؟
 

امسال تصميم گرفتيم مسابقات بين المللي كاراته را در سردشت برگزار كنيم. هزينه برگزاري اين مسابقات ده هزار يورو مي شود. با هر جا مكاتبه كرديم، پاسخي نگرفتيم. حرف ما اين است كه اين جور مراسم،وقت اضافي يا دقيقه نود فوتبال نيست كه ما بتوانيم در آن وقت گل بزنيم و اساسا چرا هميشه بايدكارهاي ما بمانند براي دقيقه نود ؟ همين طور مطرح كرده ايم كه ژاپني ها پس از سالها،هنوز مراسم خاص خود را در هيروشيما برگزار مي كنند. چرا ما نبايد سالگرد بمباران شيميايي را در سردشت بگيريم. يك نفر گفت ما جشن آزادسازي خرمشهر را در همه جاي ايران مي گيريم، نه فقط در خرمشهر. گفتم آزاد سازي خرمشهر جشن ملي ماست، فاجعه بمباران شيميايي، عزاست. بايد مركزيتي به آن بدهيم كه از سراسر ايران و جهان به آنجا بيايند. امسال عده اي از مسئولان ژاپني دعوت شده اند كه به ايران بيايند. گفته اند به سردشت نمي آيند. پرسيديم چرا؟ گفتند آنها خودشان تعيين مي كنند كجا برويد. گفتيم مگر وقتي ما براي سالگرد هيروشيما به ژاپن مي رويم، ما تعيين مي كنيم كه كجا برويم ؟ اگر براي گردش مي آيند، يك وقت ديگر بيايند، ولي اگر براي سالگرد سردشت مي آيند، موظفند اين كار را بكنند. اوضاع طوري شده كه توي تهران مي گويند خودمان، اينجا مي گوييم خودمان، همه جا مي گوييم خودمان. خون شهدا ر فراموش كرده ايم و هدف اصلي از سالگرد را فراموش كرده ايم. واقعا جواب خدا را چه بايد بدهيم؟

چه پيشنهاد مشخصي داريد ؟
 

اولين پيشنهاد ما اين است كه شهردار تهران، خياباني را به نام سردشت نامگذاري كند.

كه چه بشود؟
 

اين يك وجه نمادين دارد. مردم به اين وسيله با نام سردشت و فاجعه بمباران شيميايي آشنا مي شوند.

آيا اسامي ديگر كه روي خيابانها گذاشتيم مردم را با آن فرد يا مكان آشنا ساخت؟
 

به هر حال حداقل اقدامي است كه مي شود كرد. البته همراه با آن، اطلاع رساني مي خواهد. باور كنيد توي سردشت خياباني هست كه هفتاد تا شهيد داده. آدم نمي داند اسم كداميك را روي خيابان بگذارد. سه تا خانواده كلا نابوده شده اند و كسي از آنها باقي نمانده. ياد و نام اينها را چطور بايد زنده نگه داشت ؟ آيا براي اينها كاري انجام داديم ؟ آيا براي كساني كه شهيد شده اند نبايد كاري كرد؟ نبايد فرزندان ما به اين پدربزرگها و مادربزرگها افتخار كنند؟

و پيشنهادات ديگر ؟
 

پيشنهاد ما اين است كه آقاي وزير بهداشت، فقط يك روز تشريف بياوريد و توي خيابان سردشت راه برويد. همه دارند سرفه مي كنند و كاملا معلوم است كه بيمارند. آيا اين مردم مستحق يك پزشك متخصص نيستند؟ آيا اختصاص بودجه براي پاكسازي شهراز مين و رسيدگي به اوضاع شهر كاري است نشدني ؟ با يك حركت ضربتي بسيجي مي شود اين شهر و مردم دردمندش را نجات داد. چرا نمي كنند؟ مردم ما كارهاي بزرگي را انجام داده اند. مگر انقلاب را كه پيش برد ؟ مگر جنگ را كه پيش برد ؟ مردم ! الان هم بايد مشكلات را خود مردم حل كنند. مسئولان فقط كافي است راه را باز كنند. چقدر ديگر بايد منتظر بمانيم بلكه دردي از دل اين مردم برداشته شود ؟ به خدا ما مسئوليم. باور كنيد اگر براي سالگرد سردشت، يك عده پزشك بيايند مردم را رايگان معاينه كنند و دارو بدهند، اين مردم زنده مي شوند و روحيه شان را باز مي يابند. شاد كردن دل مردمي تا اين حد صبور و بي توقع،كاري ندارد. علم پزشكي كه تا به حال براي اين درد درماني پيدا نكرده، دست كم كاري كنيم كه اين مردم، كمتر زجر بكشند.

اتفاقا در بررسي هاي پزشكي و پيدا كردن درمان براي مقابله با اين سلاحها هم سردشت مورد بي نظيري است. كجاي دنيا اين همه امكان مطالعاتي در اين زمينه هست ؟
 

شما دست بالا را مي گيريد، من مي گويم در حدي كه فردي بتواند كمي راحت تر نفس بكشد. همين! در اطراف همين سردشت مناطقي هستند كه مي شود با كمترين هزينه، گاهي اين خانواده ها را آنجا برد. هوايشان طوري است كه مصدوم شيميايي مي تواند راحت تر نفس بكشد. در همين حد هم دريغ مي شود. آيا كاري دارد كه من فقط براي رضاي خدا كاري كنم كه نفر بغل دستي من بتواند يك ساعت مثل من راحت نفس بكشد؟ قضيه به قدري واضح است كه من از توضيح دادنش شرمنده مي شوم. تمام كساني كه تصور مي كنند زندگي يك مصدوم شيميايي زندگي آساني است،فقط يك روز در كنار يك مصدوم زندگي كنند ببينند نفس كشيدن دشوار يعني چه. اينها كساني هستند كه مثل بقيه، زندگي عادي خودشان را مي گذراندند و بي آنكه گناهي داشته باشند، دچار اين وضعيت شده اند. آيا ديگراني كه ما به ازاي درد اينها، صدمه نخوردند، در برابرشان هيچ وظيفه اي ندارند ؟ بايد جوري رفتار كنيم انگار كه اينها نيستند؟ خدا را خوش نمي آيد. اگر مسئوليت داريد بياييد به اينها برسيد، اگر مسئوليت نداريد، به عنوان يك انسان به اينها برسيد. درد يكي دو تا نيست. مثال ساده اي مي زنم. خواهر من به تجويز پزشك بايد قرص زولوفت بخورد.

براي افسردگي ؟
 

بله. پزشك تجويز كرده بنياد خودش مي گويد خير. بايد مشابه داخليش را مصرف كند. من ناچار مي شوم بروم آن را آزاد تهيه كنم.

شرايط سختي است همياري ها تا چه ميزان است ؟
 

فكري كه مرا ناراحت مي كند اين است كه تكليف صدام و اربابانش معلوم است. آنها جنايتكارند و از جنايتكار هم همين كارها بر مي آيد. چيزي كه دل من و امثال من را به به درد مي آورد، برخورد هموطن و همزبان و همدين من با من است. من ماندم و شهرم را تخليه نكردم و پا به پاي كساني كه از ميهن من دفاع كردند، ماندم. بعد هم خانواده ام را از دست دادم. آنچه هم كه مانده، همه مصدوم و مجروح. من كه مي گويم منظورم من سردشتي است. به قول شاعر كاري كه آشنا... بلد هم نيستم.
من از بيگانگان هرگز ننالم
كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد
خدا پدرتان را بيامرزد. همين است. من واقعا نبايد از همخون و هم ميهن خود گلايه كنم كه اين طور با من رفتار مي كند؟ وقتي مردم سر مزارم گل بياورند به چه دردم مي خورد؟ تو را به پير تو را به پيغمبر، وقتي مُردم اصلا سر مزار من نيا. الان به دادم برس. وقتي زنده هستم مشكل مرا درك كن. سرتان را درد آوردم؟

نه، اين حداقل كاري است كه مي شود كرد.
 

من از دوستانم، از ايراني ها كه خودشان را از من مي دانند، انتظار ندارم به درد من بي توجه باشند. خيلي جاها كه لازم مي شود، اسم سردشت را مي آورند. مي خواهم بگويم اگر مرا قبول نداريد، شما را به خدا اسم سردشت را نبريد. سردشت نمونه شاخص مظلوميت ملت ايران است. هنوز سرفه ها و تاولهاي اعصابهاي به هم ريخته و معلوليت فرزندان ما، جلوي چشم همه دنياست. همه ما كه نمرده ايم، پس مي شود آن را سمبل مظلوميت ملت ايران گرفت، همان طور كه حلبچه نشانه مظلوميت ملت عراق است، پس به اين درد دلها گوش كنيد. اگر هم نمي توانيد كمكم كنيد، دست كم اذيتم نكنيد. بگذاريد روحيه ام از اين كه هست خراب تر نشود. بگذاريد دست كم يك شبانه روز راحت تر نفس بكشم. اگر هم قرار است مرهمي روي زخم من بگذاريد، واقعا مرهم باشد نه شعار نه اداي مرهم گذاشتن. يك جانباز معمولي حرف جالبي زد، گفت، «بقيه جانبازها با همه دردي كه دارند يك كسي يك جوري مي تواند كمكشان كند، ولي جاي مصدوم شيميايي چه كسي مي تواند نفس بكشد جز خودش با ريه هاي مصدوم خودش؟» رنج يك مصدوم شيمايي براي ديگران قابل تصور نيست. با اين شرايط و با اين وضعيت. بيست سال سعي كرده ام كسي را اذيت نكنم. يك وقتي يك جاي عمومي كه هستم به سرفه مي افتم، خدا مي داند با چه مشقتي خلط خودم را نگه مي دارم كه اطرافيان از دستم ناراحت نشوند. ما كشورهاي ديگر هم رفته ايم. بازماندگان جنگهاي جهاني و ساير جنگها را هم ديده ايم. خدا مي داند چه احترام و چه عزتي دارند. تازه جنگهاي آنها كجا، هشت سال دفاع به حق و مقدس ما كجا؟ اگر بچه هاي ما اينجا معلول نمي شدند، بچه هاي ديگر نمي توانستند راحت زندگي كنند درس بخوانند؟ بالاخره روزي اين جانبازها هم مي روند، ولي فقط حسرت و پشيمانيش مي ماند. والسلام !

ممنون از شما براي وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 20